P30i

دانلود رمان خاطرخواه نوشته شیوا اسفندی

دانلود رمان خاطرخواه نوشته شیوا اسفندی

دانلود رمان خاطرخواه نوشته شیوا اسفندی

Khaterkhah by Shiva Esfandi Download PDF Book

قسمتی از رمان خاطرخواه از شیوا اسفندی :

دامونم که از وقتی نشسته تو ماشین حواسش به من و سیامک هست و این و خودم قشنگ درک می کنم…

الینا هم که جلو نشسته و با باباش می حرفه… منِ بدبختم که هیچی…

چقدر سختِ اینقدر به عشقت نزدیک باشی اما احساس کنی یه دنیا فاصله بینتونِ…

آهی کشیدم و سرم و تکیه دادم به عقب…

دامون: چی شد سرت درد می کنه؟

من: نه یکم خسته ام…

دامون: نکنه الان بخوای بخوابیا بابام اینا زود میان…

من: نه نمی خوام بخوابم عزیزم…

سیامک اومد و یه جعبه شیرینی داد بهم …

سیامک: بی زحمت این و نگه دارید ممنون…

چیزی نگفتم چون ممکن بود شیرینی و برای خودش خریده باشه اونوقت من بگم چرا شیرینی خریدید ضایع شم… !

***

یه دور دیگه به خودم تو آینه نگاه کردم و رفتم بیرون…

یعنی هم? دخترا روزِ خاستگاریشون انقدر بی خیالن؟

انقدر ساده زشت نیست؟

نه اصلا حوصله ندارم براشون سرخاب سفیداب بمالم… کاش میشد من حضور نداشته باشم…

شالم و گذاشتم و رفتم بیرون…

نگاه خیر? سیامک و حس می کردم اما من بهش نگاه نکردم… با ساناز دست دادم و نشستم پیشش…

ساناز: دختر تو چرا انقدر ساده ای؟

من: اصلا حوصله آرایش کردن ندارم… بیخیال من و همینجوری دیدن دیگه…

ساناز: بلند شو ببینم یعنی چی؟

رمـز فـایل : www.p30i.com

دیدگاه‌ها (0)

*
*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.