رمان چشم هایی به رنگ عسل نوشته زهره کلهر
Cheshm haei Be Range Asal By Zohre Kalhor
قسمتی از رمان چشم هایی به رنگ عسل :
! چقدر این موجود پاک و دوست داشتنی برایم عزیز است صورتم را نزدیکش می برم، هرم نفسهای گرم و پر از آرامشش،پوستم را نوازش میکند و موی رها شده ام را به بازی می گیرد .با خود فکر می کنم:
((اگر لحظه ای او را نداشته باشم حتما از غصه خواهم مرد!)) اخمی که از این پندار در ابروهایم گره خورده،خیلی زود با بررسی اجزای صورتش ، تبدیل به لبخند عاشقانه ای میشود. چشمهای درشت و کشیده که در حصار انبوه مژه های مشکی و در پرتو ابروهای کمانی و خوش حالتش جا خوش کرده است،بینی قلمی و لبهای فوق العاده زیبایش که در قاب صورت کشیده وپوست گندمی، تصویری نقاشی شده از قدرت خداوند را به نمایش می گذارد! نیمی از موهای پرپشت و مشکی اش که همیشه به صورت کاملا آراسته از وسط باز میشود به روی پیشانی ریخته و نیمی دیگر لجوجانه روی بالش پخش شده و بهر سویی می رود .هر چه بیشتر نگاه می کنم خداوند را به دلیل داشتنش بیشتر شکر گذار میشوم .با گذشت پنج ماه، هنوز باور این پندار که خداوند او را دوباره به من بخشیده ، اشک شوق را به چشمهایم هدیه می کند .ناخودآگاه ذهنم به گذشته ها پر می کشد، به زمانی که هنوز حضور سبزش در زندگی راکد و دلگیرم ، متولد نشده بود .خاطرات سالهای قبل همچون پرده سینما در مقابل چشمایم جان می گیرد و مرا به خلسه ای شیرین می کشاند……….
رمان زیبایی بود با تشکر از نویسنده رمان
سلاام
اونوقت ادامه شو کی میذارین؟