P30i

دانلود کتاب رمان باورم کن

دانلود کتاب رمان باورم کن

دانلود کتاب رمان باورم کن

قسمتی از این رمان زیبا:

رو تخت ولو شده بودم و درس می خوندم. که صدای اس ام اسم اومد. صفحه رو باز کردم بازم اون بود،

سینا.نمی فهمیدم منظورش از اس ام اس دادن چیه؟دفعه اول سه هفته قبل اس داد.متعجب ازشماره

ناآشنا یه نگاهی به متن کردم. یه متن ادبی بود.

فکرکردم الهه است یکی از همکلاسیام که همش تو کار اس و جک و متن و اینا بود.آخه مدام شمارش و

عوض می کرد. بعد کلی گشتن یه متن خوب پیدا کردم و براش فرستادم. چند تای دیگه داد و من از سه

چهارتاش یکی شو جواب می دادم. با متن ادبی یا جک.

گذشت و فرداشم دوباره همون شماره اس داد. یه لحظه به ذهنم رسید که نکنه الهه نباشه. برای

مطمئن شدن به اون یکی شماره الهه اس دادم که چه خبر نیستی کجایی؟

جواب داد: همین جاییم از احوال پرسیای شما. کم پیدایین نه زنگی نه اسی تو دانشگاهم معلوم نیست

کجاها غیب می شید.

چشمام گشاد شده بود. سریع اس دادم که: الهه این شما ره رو میشناسی؟

شماره رو فرستادم که گفت: نه کیه؟

منم گفتم: تا حالا فکر می کردم تویی ولی الان نمی دونم کیه.

سریع به شماره ناشناس اس دادم که : سلام چه طوری چه میکنی؟

می دونستم طرف من و میشناسه شاید یکی دیگه از همکلاسیامون بود.

جواب اومد: خوبم شما خوبی؟ در حال درس خوندنی؟ یا دانشگاهی؟

وا یعنی این کی بود؟

من اس دادم: دارم می درسم تو چه میکنی؟

جواب: من شرکتم در حال کار.

هر چی به مخم فشار آوردم ببینم کدوم یکی از همکلاسیامون تو شرکت کار می کنن یادم نیومد. بین

پسرا و دخترا میگشتم اما بازم پیدا نمی کردم.

اس دادم: ببخشید من هر چی فکر کردم اسمتون یادم نیومد با چه اسمی باید شماره رو ذخیره کنم؟

نمی خواستم بگم من نمی شناسمت اونوقت هر کدوم از بچه ها بود می گفت تو دو روزه داری اس بازی

میکنی با من هنوز من و نشناختی؟

یهو اس اومد. نوشته بود: من سینا هستم شوهر مریم. شمارتون و از مریم گرفتم که تو دانشگاه که

خطش آنتن نمیده به شما زنگ بزنم تا نگران نشم.

وای خدا خوب شد آبرومو حفظ کردی. ای مریم اگه دستم بهت برسه می کشمت.

سریع اس دادم و گفتم: ببخشید من شما رو با یکی از دوستام اشتباه گرفته بودم شرمنده.

سینا: نه خواهش میکنم این چه حرفیه خوشحال شدم. بازم اگه ای جک و متن داشتین بفرستین.

دیگه جوابش و ندادم.

سریع زنگ زدم به مریم و جیغ و کشیدم سرش.

من: ای بی شعور تو نباید به من بگی که شماره امو دادی به سینا. اگه من دوتا حرف یا جک بی

ناموسی بهش می دادم کی جوابگوی شرف از دست رفته ام بود؟

بعد کلی جیغ و داد رضایت دادم و ماجرا رو براش تعریف کردم و کلی از خودش و سینا عذر خواهی کردم

که نشناختم.

این گذشت و بعد اون روز سینا تک و توک اس می داد. یکی دو روز اول متن و جک بود. بعد شروع کرد به

حال و احوال و اخبار روز دادن. یه دفعه یه ساعتی اس داد که می دونستم خونه است. از هر ۱۰ تا اس

یکیش و جواب می دادم. می خواستم بفهمم مریم می دونه سینا بهم اس می ده یا نه. چون تو فرجه

بودیم اس دادم به مریم و در مورد درس ازش پرسیدم. بعد سه تا اس به مریم انگاری سینا میفهمه که

من به مریم اس می دم و دیگه اس نمیده بهم.

فردا صبحش بهم اس میده که: سلام دیشب چی میگفتی به مریم؟

یه حس بدی داشتم. نمی خواستم بهم اس بده مخصوصا” که فهمیده بودم مریم هم بی خبره. کم

محلی و جواب ندادن به اس هاشم فایده نداشت چون بازم به کارش ادامه می داد. کلی با خودم فکر

کرده بودم که چرا به من اس می ده؟ مگه چقدر من و میشناسه؟ مگه قیافه من چی دیده بود که به

خودش اجازه می داد بهم اس بده؟ منم به خاطر مریم نمی تونستم چیزی بگم بهش. یا داد و بیداد کنم.

بعدم مطمئن نبودم که آیا همین جوری اس میده یا با منظور خاصی اس میده؟

یک ساعت پیش اس داد. عصبی شده بودم. اگه از اس دادن منظوری نداشت چرا مریم نمی دونست که

سینا بهم اس میده

هر چی فکر می کردم سر در نمیاوردم که چی کار کردم یا چه جوری رفتار کردم که این پسره یه همچین

فکری در موردم بکنه. اصلا” مگه چند بار من و دیده بود؟ یک بار دم دانشگاه که مهسا و الناز و درسا هم

بودن. یک بارم تو عروسی که بازم همه بودن. یاد لباسم افتادم. لباسم درسته حلقه ای و کوتاه بود اما با

کت و جوراب پوشونده بودمش.

لباس درسا و الناز که بازتر و لختی تر از لباس من بود. هر جوری که فکر می کردم می دیدم کاری نکردم

که به باعث بشه اون به خودش اجازه این کارو بده. اعصابم بهم ریخته بود. هر بار که اس می داد اونقدر

عصبی می شدم که بعدش اصلا” نمی تونستم تمرکز کنم رو درسم. این کارش باعث می شد از خودم

بدم بیاد. به خاطر چیزی که نمی دونستم چیه.

عصبی اس دادم: آقا سینا چرا به من اس می دید؟

سینا: نمی دونم چرا. وقتی می بینمت حس می کنم یه جورایی بهم آرامش می دی. قیافه ات ملیحه و

آروم میکنه آدمو.

با دهن باز و عصبی در حالی که دستام میلرزید گفتم: منظورت چیه؟ می دونی که من دوست مریم

هستم. هر چی باشم نامرد نیستم. دوست سه ساله ام و ول نمی کنم به توی نامرد بچسبم.

سینا: من نامرد نیستم. من مریم و دوست دارم. نمی گم بهش خیانت کن. میگم با هم دوست باشیم.

حرف بزنیم. بهم کمک کنیم. همدیگرو آروم کنیم.

این پسره احمقه یا من و احمق فرض کرده؟ فکر کرده دختر ۱۵ ساله ام؟

من: ببینید آقای نا محترم. من نمی خوام با کسی دوست بشم. من تنهاییم و دوست دارم و دلم نمی

خواد کسی و به تنهاییام راه بدم. بعدم عمرا تو یکی و راه بدم. مگه آدم قحطه. من نمی خوام تو رو آروم

کنم نمی خوامم تو من و آروم کنی. بابا تو شوهر بهترین دوستمی. این و می فهمی؟ دست از سرم

بردار. چی از جونم می خوای؟ اصلا” ما چه حرفی داریم که با هم بزنیم. تو جلوی مریم یک کلمه حرف

نمی زنی. الان پشت تلفن چه حرفی داری که بخوای بزنی؟

سینا: اونروز که سوار ماشین شدی خیلی دلم می خواست باهات حرف بزنم . اما مریم بود و نمی شد.

اگه نبود بهت می گفتم.

عصبی اس دادم: مثلا” اگه نبود چی می خواستی بگی؟

سینا: (( من دوست دارم))

رمـز فـایل : www.p30i.com

دیدگاه‌ها (0)

*
*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.