P30i

دانلود کتاب رمان منشی مدیر نوشته فائزه عطاریان

قسمتی از این رمان زیبا:

. سریع از جا برخاستم و به طرف اتاق مصاحبه رفتم و در همان حال که روسری ام را جلوتر می کشیدم

چند ضربه به در زدم و وارد شدم.

برخلاف تصورم که فکر میکردم با زنی محجبه یا مردی میانسال با محاسن بلندی روبرو میشوم، با مردی

جوان و خوش لباس مواجه شدم. مرد همانطور که دستانش را پشت سرش به هم قفل کرده بود و

چشمانش را بسته بود گفت: بفرمایید تا شروع کنیم.

به طرف تنها صندلی اتاق که درست روبروی او بود رفتم و نشستم. حالا بوی خوش ادکلنی که استفاده

کرده بودرا استشمام میکردم. چهار شانه و قوی هیکل بود و از قرار معلوم می بایست قد بلندی داشته

باشد.

تقریبا یک دقیقه به همین منوال سپری شد. مرد جوان نفس عمیقی کشید و به خودش تکانی داد. فورا

نگاهم را به زیر انداختم.

پس از چند لحظه گفت: نام و نام خانوادگی ، سن و آخرین مدرک تحصیلی.

سرم را بلند کردم و اورا دیدم که دستها را زیر چانه گذاشته بود و به انتظار شنیدن جواب سوالات ، من را

نگاه میکرد.

با اعتماد به نفس جواب دادم، رمینا رسام بیست و یک ساله، دیپلم.

درحالی که سرش را تکان میداد گفت: رمینا چه معنی میده؟

– توی فرهنگ لغت که نوشته طاهره و پاک، درست و غلطش رو نمی دونم.

لبخندکمرنگی روی لبانش نقش بست وگفت:

– می دونید وظیفه ی منشی چیه؟

– به امور دفتری سروسامون میده.

– واضح تر توضیح بدید.

– خب به تلفن جواب میده. قرار ملاقات ها رو مشخص میکنه ….

توی حرفم آمد و گفت: شما با کامپیوتر اشنایی دارید؟

– در حد یه منشی بلدم با کامپیوتر کار کنم.

– هر دستوری کارفرماتون بده اجرا میکنید؟

– اگر در حیطه وظایفم باشه بله، در غیر این صورت نه

– منظورتون از در غیر این صورت نه، چیه؟

– یعنی کارایی که به منشی مربوط نیست.

– مثال بزنید

– با خودم گفتم عجب آدم سمج و بد پیله ایه و در حالیکه سعی داشتم خونسردیم را از دست ندهم

گفتم: مثلا منشی رو با ابدارچی اشتباه نگیره. انتظار نداشته باشه که چای و بیسکویت صبح وکیکو

قهوه عصر رو منشی به خدمتشون ببره.

– با تلفن چیکار میکنی؟

از سوال مسخره اش کلافه شدم و گفتم:

– همین قدر میدونم که وقتی زنگ زد باید گوشی رو بردارم و اگر خواستم با کسی تماس بگیرم اول

شماره بگیرم.

در حالیکه سعی میکرد نخندد گفت:

– نه منظورم این نبود. بهتره سوالم رو یه طور دیگه مطرح کنم تا متوجه شید. یعنی پشت تلفن هم مثل

الان صحبت میکنید. خشن و کوتاه؟

– بستگی به سوالایی داره که میپرسن. البته اگر قانون کار این شرکت این باشه که منشی اول باید یه

جوک دست اول برای مخاطب تعریف کنه اون یه بحث جداگانه ست.

قیافه ی متعجبی به خودش گرفت و گفت: مگر شما جوک هم بلدید تعریف کنید؟

– یه چندتایی بلدم.. البته شما می بایست توی اگهی استخدامتون جز شرایط لازم این شرط هم

میگذاشتید که متقاضی باید روزانه بیست جک دست اول بلد باشه.

بی آنکه به روی خودش بیاورد گفت:

– نکته خوبی را تذکر دادید. حتما توی اگهی بعدی این شرط رو هم می گنجانیم….

رمـز فـایل : www.p30i.com

دیدگاه‌ها (0)

*
*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.