کتاب رمان آخرین غروب پاییزی نوشته نسرین برومند
بخشی از کتاب رمان آخرین غروب پاییزی :
امروز سومین روز از بهارسال ۸۰ است. ساری مثل بهار سال های گذشته سرسبزو زیباست اما انگاربهار امسال رنگ و بوی دیگری دارد. کوههای سبز ساری در مه پنهان شده و هوای بهاری بسیار دلنشین است. نگار دختر خاله ام همراه خانواده اش ازتهران برای تعطیلات عید به خونه ی ما آمدند والان چند روزی است که در خانه ی ما هستند نگارحسابی مخ من را خورده و از مزایای تهران تعریف کرده و می خواهد تا من خانواده ام را راضی کنم تاخونه مون رو بفروشیم و به تهران بریم. من خیلی دوست دارم تهران زندگی کنم اما پدرو مادرم می گویند تهران خیلی شلوغ وآلوده است و هرگز طبیعت زیبای ساری را ندارد اما من که زندگی در پایتخت و خانه ای مثل نگاراینا چشمم راگرفته بود باعث شده بود تا از زیبایی شهرمان دل بکنم. انگار دست سر نوشت برای من چیز دیگری را رقم زده بود….
دیدگاهها (0)