خلاصه کتاب راز شاهزاده شهر جادو
این رمان در مورد دختری با چهره ای بانمک به نام نگین که مثل دخترای دیگه جذابیتای خاص خودشو داره”نگین زندگی فوق العاده معمولی داره در کنار پدربزرگش روز های خوشیو سپری میکنه. اما این زندگی معمولی اونقدراهم طولانی نیست!!!
همه چیز چند ماه بعد از تولد ۱۸ سالگی نگین شروع میشه! توی یه روز عادی و آفتابی مثل تمام روزهای دیگه وقتی که داره از دانشگاه بر میگرده نزدیک خونه پسر بچه ی خوشگل و نازی رو میبینه که تک و تنها تو کوچه ایستاده ..آشنایی با این پسر بچه زندگیه دختر داستان مارو از این رو به اون رو میکنه و باعث تغییراتی تو زندگیش میشه که هیچ وقت حتی فکرشم نمیکرده…الان باید خودتون بخونید و ببینید که چی به سر دختر داستان (نگین)میاد.مقدمه:
با امیدی گرم و شادی بخش
با نگاهی مست و رویایی
دخترک افسانه می خواند
نیمه شب در کنج تنهایی
بیگمان روزی ز راهی دور
می رسد شهزاده ای مغرور
می خورد بر سنگفرش
کوچه های شهر
ضربه سم ستور باد پیمایش
می درخشد شعله خورشید
بر فراز تاج زیبایش
تار و پود جامه اش از زر
سینه اش پنهان بزیر رشته هایی از در و گوهر
می کشاند هر زمان همراه خود سویی
باد … پرهای کلاهش را
یا بر آن پیشانی روشن
حلقه موی سیاهش را
دیدگاهها (0)