خلاصه کتاب
ماجرا از یك شب سرد اسفند ماه سال ١٣۵۴ شروع شد . بالاخره بعد از دو روز زحمت شبانه روزي , كار تزیین خونه و تدارك تولد تموم شد . درست چند ساعت قبل از جشن . من كه حسابي خسته و كثیف شده بودم به امیر پسر داییم كه كه تولدش بود و این همه زحمت رو به خاطر جشن تولد اون كشیده بودم . گفتم : من میرم خونه . یه دوش میگیرم . لباسام رو عوض میكنم و بر میگردم . امیر با اصرار میگفت : تو خسته اي خب همین جا دوش بگیر لباس هم تا دلت بخواد میدوني كه هست . من بهانه آوردم و بالاخره قانعش كردم كه باید برم و برگردم . راستش اصل داستان مسئله كادویي بود كه باید براش میگرفتم، به هر صورت خودمو به خونه رسوندم و بعد از یه دوش آبگرم كه بهترین دواي خستگي من تو اون لحظه بود، لباس پوشیدم و آماده حركت شدمسخنان نویسنده :این داستان صد در صد واقعی ست و من فقط در بعضی موارد اسامی افراد و اماکن رو در اون تغییر دادم.
دوم :بخشی از این رمان سال ۱۳۵۶ به چاپ رسید اما بعد از چاپ آن در سال ۱۳۵۷ ماجراهایی بوجود آمد که مسیر داستان کاملا” تغییر کرد اکنون که تصمیم به باز نویسی این رمان گرفته ام با توجه به عدم وجود حتی یک نسخه از چاپ قبلی ناچارم با استفاده از حافظه خود و دستنویسهای بسیار قدیمیم که مندرس و کهنه نیز گردیده به این کار بپردازم. البته فصل های جدیدی نیز به نوشته های قبلی اضافه خواهد شد. که مربوط به سال ۱۳۵۷ است.
دیدگاهها (0)