P30i

دانلود کتاب رمان فریاد دلم

قسمتی از این رمان زیبا:

طاهره ابروشو داد بالا و به پیمان گفت: شما چقدر با نمکی!!

پیمان : ای بابا باز لو رفتم … اتفاقا همه بهم همینو میگن

طاهره: بله آخه از دور مشخصه … فقط این همه که میگید بهتون نگفتن الان کسی نمک زیاد استفاده

نمیکنه ؟

پیمان : نه نگفتن .. چرا استفاده نمیکنن ؟

طاهره : آخه میترسن فشار خونشون بزنه بالا … میدونید که فشار بالا خیلی بده

پیمان :اوه … بله درسته ! خوب شما چه پیشنهادی دارید ؟

طاهره : در چه موردی ؟ بالا بودن فشار خون ؟

پیمان : نه در مورد با نمک بودن من ….

طاهره : اهان ! هیچی سعی کنید زیاد تو آب نمک نخوابید شبا …

پیمان : ا شما از کجا فهمیدید من شما تو آب نمک میخوابم ؟ اصلا چجوری به عمق بانمک بودن من پی

بردید ؟ از چشام معلومه ؟؟

طاهره : نه خیر از اونجایی که دیگه حس میکنم داره فشارخونم میزنه بالا از مصاحبت با شما ..!

پیمان : واقعا؟ شاید ژنتیکی باشه ها

طاهره : تا جایی که یادمه ما تو ژنمون فشارخون نیست .. منتها چیزای خوب دیگه ای به ارث بردیم که

نمیشه همه جا گفت!!

پیمان : چه جالب ! میشه مثلا یه نمونشو بگید ؟

طاهره :آخه میدونید گفتنی نیست عملیه ..خیلی هم خطرناکه!

پیمان با قیافه بامزه ای گفت: هی وای من …. یعنی شما ارثتون عمله؟!

یعنی معتادید؟ چی مصرف میکنید حالا؟

طاهره : والا بابابزرگ خدا بیامرزم تو کار تریاک بود . بابای خودم علاقه خاصی به حشیش داره … خودمم

که دیگه مشخصه تو کار شیشه و کیریستالم که ظریفتره !!!!!

وای خدا این چه چرت و پرتایی که طاهره داره به این میگه !

پیمان بیچاره چشماش ۶ تا شده بود ! خیره شده بود به طاهره که ببینه این داره راست میگه یا دروغ

پیمان : واقعا؟؟

طاهره: به جون شما !

پیمان : جون ما که در مقابل شما بی ارزشه ! میگم ماشالا عملتونم سنگینه ها جد و آبادی!

طاهره : خلافمونم سنگینه

پیمان : یعنی چی اونوقت؟

طاهره: یعنی اگر خدایی نکرده فشارمون بزنه بالا و خون جلوی چشمامونو بگیره اختیارمون دست

خودمون نیست

پیمان :چه خطرناک ! شما که الان فشارت پایینه نه ؟

طاهره : نه اتفاقا داره خون جلو چشمامو میگیره

پیمان : خون آشام!

طاهره : بله ؟ چیز خاصی گفتید ؟

رمـز فـایل : www.p30i.com

دیدگاه‌ها (0)

*
*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.