P30i

دانلود کتاب رمان غزال نوشته nia12

خلاصه داستان :

این داستان، داستانیه از دنیای غزال… غزال قصه ما با یک تصادف حافظشو از دست میده و حالا اونه و یک ذهن خالی و یک زندگی پر از معما… غزال به خاطر از دست دادن حافظه ش ، عوض شده و اطرافیانشو شگفت زده کرده .
البته خودش این تغییراتو نمی بینه…
غزال که از نظر شخصیتی و مذهبی فوق العاده عوض شده کم کم واقعیت هایی از گذشتشو می فهمه و…

قسمتی از متن رمان :

کسل قاشقو توی بشقاب چرخوندم و خیره به هویج های درشت سوپ بدمزه ی بیمارستان موندم….مثل تمام روزهای قبل درگیر به کار انداختن ذهن خالی و پوچمم…
تو حال و هوای خودمم که در اتاق به شدت باز میشه…تکون شدیدی می خورم و سیخ می شینم…یه مرده…یه مردِ فوق العاده ژولیده…آب دهنمو قورت میدم…پشت سر مرد یه زن چادری وارد اتاق میشه و سریع به بازوی مرد از روی لباس چنگ میزنه و زار میزنه:
-داداش تو رو خدا…مگه نشنیدی دکتر چی گفت؟!حالش بد میشه…داداااااش
مرده که انگار اصلا حرفاشو نشنیده میاد سمتم…دستش که میاد سمت صورتم شوکه میکشم عقب و گوشه ی تخت جمع میشم…با صدایی گرفته و پراز بغض میگه:
-غزالم منو نمی شناسی؟دایانِتو نمی شناسی؟
با ترس نگاش میکنم…این دیگه چی میگه…صدای جیغ جیغوی دختر چادری دوباره بلند میشه…
-داداش تو رو خدا بیا بریم…نشنیدی دکتر گفت شوک براش بده؟!
مرد که خودشو دایان معرفی کرده با عصبانیت داد میزنه:
-مگه من لولو خرخرم که منو ببینه شوکه بشه؟؟؟ها؟؟؟زنمه دوس دارم بیام ببینمش…
دختر تحلیل رفته میگه:
-داداش!!!

رمـز فـایل : www.p30i.com

دیدگاه‌ها (0)

*
*

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.