خلاصه کتاب فصل پنجم عاشقانه هایم
عقیق که چندسالی می شد فداکارانه خودشو وقف مشکلات زندگی خواهر ها و برادرهاش کرده ، بر اثر یه اتفاق کوچیک پی می بره که این میون از محبت و سادگیش سواستفاده شده و اون پاسخ مناسبی در جواب این چند سال فداکاری نگرفته و حالا که پا به سی سالگی گذاشته و با وجود دوتا نامزدی نا موفقی که تو این مدت داشته، تنهاست و نه شغل ثابتی داره و نه آینده ی تامین شده ای. اون تصمیم می گیره خودشو از این شرایط نجات بده اما انگار لازمه برای این منظور یه سریآدما و اتفاقات تو گذشته رو دوباره باهاشون روبرو شه و مرورشون کنه….پایان خوشاز زبان نویسنده رمان:واما سوژه ی داستان که از زبان اول شخص و دختری به اسم عقیقهست. وماجرا حول و حوش زندگی این دختر تو سی سالگیشه. یعنی درست زمانی که حسمی کنه علی رغم داشتن خونواده و دوستان و مادری که همه جوره حمایتش می کنه بازم خلاهای زیادی تو زندگیشه. و تصمیم می گیره اینارو به نوعی پر کنه.کاری که به نظر چندان آسوننمی یاد. چون مشکلات زیادی سر راهش هست. و از طرفی گذشته جالبی هم به خصوص بادوتا نامزدی نافرجام و فوت پدرش و خونه نشین شدنش بعد این اتفاقات، نداره.و البته خونوادهای که تا همین چند وقت پیش حس می کرد حاضره همه ی زندگیشو به پاشون بریزه امابااتفاقی که براش رخ می ده خیلی چیزها به چشمش روشن می شه. و اون با یه سرخوردگیشدید به دنبال این می افته که به هر طریقی خودشو به دیگرون ثابت کنه.
و تو این راه به طرز غریبی همه چیز به اولین اشتباه بزرگ زندگیش که درست ده سال قبل رخ داده،
دیدگاهها (0)