خلاصه داستان :
من یه مزاحم نحسم . همه ی عمر دست و پای مادرم رو بستم تا به عشقش نرسه! همه ی عمر واسه بابام زحمت داشتم. من مادرم رو کشتم. پدرم به خاطر من مرد. شوهرم به خاطر من داره می میره! من نحسم . شومم…
من نفسمم هم مسموم کننده است! هر کس به من نزدیک میشه یا هرکسی که به هر دلیلی به من مربوطه عاقبتش و سرنوشتش مرگه. پدرم مادرم اردلان مسعود امیر مانی و …. خودم!
من ساقی هستم که ساغراش فقط پیام اور یه چیزن!
مـــــــــــــرگ!
من ساقی ساغر مرگم! من ساقی ساغر شیطانم!!
دیدگاهها (0)